روايتي متفاوت از نماد صبر و استواري


 






 

گفتگو با حجت الاسلام غلامحسين جمي
 

درآمد
 

پير جوان دلي كه اين روزها، عاطفه و همت بسياري متوجه تجليل از اوست، همچنان به سان روزهاي حصر آبادان، اطرافيان را ميهمان محبت، آرامش و وقار خود مي سازد. چشمال زلالي كه آئينه ضمير تابناك و صيقل خورده اويند، بيش از هر چيز، بيننده را به عالم معنا و جهاد فرا مي خوانند و صحنه هاي ناب و بي بديل روزهاي خون و آتش را تداعي مي كنند.
از او خواستيم تا از خود بگويد كه نپذيرفت و آنچه بيان داشت يادگارهائي از بيش از هشت دهه حيات طيبه اش بود. به اميد آنكه سالكان طريق حق و عدالت را به كار آيد و بر اراده و نيرويشان بيفزايد. عمر و عزتش مستدام باد.

شيرين ترين خاطره شما چيست؟
 

بهترين خاطره من پيروزي انقلاب بود، چون اين پيروزي تمام زحماتي را كه در طول قرن اخير كشيده شده بود، به ثمر رساند. من در طول جريان نهضت نفت شاهد تلاش همه مردم و اميدشان به پيروزي بودم كه البته به يأس تبديل شد. با ظهور امام اين اميدها مجددا زنده شدند. من ايشان را قبلا نمي شناختم، چون تا آن زمان خدمتشان نرسيده بودم. بعد از قضاياي 15 خرداد،‌هنگامي كه ايشان از زندان آزاد شدند، همه به ديدنشان رفتند. ازدحام فوق العاده زياد بود. من چند روزي صبر كردم تا منزل امام خلوت شود، سپس به اتفاق آيت الله سبحاني، خدمت امام رفتم. ايشان قبلا اسم مرا شنيده بودند و از جلسات هفتگي ما در آبادان هم اطلاع داشتند. علاوه بر اين برخي از اطرافيانشان هم درباره بنده مطالبي را خدمت امام گفته بودند. ايشان در آن ديدار خيلي به من محبت كردند و اين اولين ديدار من با امام بود.از همان وقت بود كه دل ما در گرو محبت و علاقه به ايشان قرار گرفت و تا پيروزي انقلاب هر كاري كه كرديم، ناشي از همين علاقه و محبت بود.

تلخ ترين خاطره شما چيست ؟
 

وقايع دوران پهلوي و تلاش هايي كه بر ضد اسلام و منافع اين ملت انجام مي شد. كارهاي ناشايست و نامعقولي كه هدفي جز لطمه زدن به اسلام و وابسته كردن اين كشور نداشت، همه را متنفر كرده بود. ما هر روز منتظر خبرهاي كسل كننده تري بوديم. آن روزها همه افراد آگاه اعم از علما و روحانيون و دانشگاهي ها و مردم فهيم و روشن، آرزوي تحقق دولت كريمه را داشتند. به هر حال دوران استيلاي استعمارگران و عوامل داخلي آنها، تلخ ترين خاطره من بود.

بزرگ ترين آرزوي شما چيست؟
 

خوشبختي ما روزي است كه ببينيم در اين مملكت چيزي جز اسلام نيست و جز به معنويات اسلام عمل نمي شود. هدف ما و همه ملت از همه تلاش ها تحقق اسلام بود و طبعا آن روز بيش از هر زمان خوشحال خواهيم بود كه شاهد اسلامي باشيم كه همه ملت براي تحقق آن تلاش كردند و امام راحل تمام هَمِ خود را مصروف آن كرد و طبعا تمام مؤمنين و مجاهدين در اين كشور هر گاه ببينند اين كشور، قدمي به سوي تحقق اهداف اسلامي پيش مي رود، شادمان تر خواهند بود. آرزوي ما هم جز اين نيست.

بهترين دوست شما در زندگي كه بود ؟
 

البته تعبير دوست به كار نمي برم، ولي براي من محبوب ترين شخصيت در زندگي، حضرت امام بودند. البته من همه علما و خادمين و مروجين اسلام را دوست دارم، اما حضرت امام در رأس آنها بودند. يكي از جنبه هايي كه مرا شيفته ايشان كرد، اين خصوصيت بود كه وقتي انسان به شخصيت هاي بزرگي كه آوازه اي دارند، نزديك تر مي شود و به واقعيت وجودي آنها بيشتر پي مي برد، معمولا ارادتش نسبت به آنها كمتر مي شود، اما امام بالعكس بودند، يعني انسان هر چه بيشتر به ايشان نزديك مي شد، ارادت و احترام بيشتري را بر مي انگيختند و اين هم ناشي از كمال و عظمت بسيار بالايي بود كه در ايشان وجود داشت و نتيجه سال ها خودسازي بود. ايشان در مراوده با افراد، اين حالت را به آنها هم منتقل مي كردند، به ويژه در درس اخلاقي كه سال ها پيش از مرجعيت و آغاز دروس فقهي و اصولي در حوزه قم داشتند. دوست عزيزمان مرحوم آيت الله مطهري مي گفتند، «درس اخلاق دو جور است. يك دسته از بحث هاي اخلاقي هستند كه فقط بايد خواند و ياد گرفت و مثل هر كتاب علمي ديگري است كه انسان براي افزودن به اطلاعاتش مي خواند، اما يك دسته از بحث هاي اخلاقي هستند كه انسان وقتي مي خواند و يا مي شنود، او را به پيش مي برد. آن بحث دست انسان را مي گيرد و به پيش مي برد. درس اخلاقي آقاي خميني و آقاي ملكي تبريزي از اين دسته اند.» اين خودسازي و تعالي روحي در جاهاي مختلفي بروز مي كرد، منجمله در عرصه سياست. تصميمات قاطعي كه امام در عرصه هاي سياسي مي گرفتند، ناشي از تعالي روحي ايشان بود و افراد زيادي هم به اين واقعيت اذعان داشتند. در اين مورد خاطره جالبي دارم. شايد بدانيد كه من يك ماه تحت تعقيب فرمانداري آبادان بودم و به تهران آمدم و در منزل آقاي مطهري مخفي شدم. اين دوران واقعا براي من نعمتي بود و چيزهايي از آن بزرگوار ياد گرفتم كه پيوسته برايم مغتنم بوده است. آقاي مطهري جلساتي درباره انقلاب و مبارزات مردم داشتند و چهره هايي چون مرحوم طالقاني، شهيد بهشتي، شهيد مفتح، شهيد باهنر و ديگران در اين جلسات شركت مي كردند. يك بار آقاي مطهري هنگامي كه از جلسه برگشتند گفتند، «امروز آقاي طالقاني درباره امام چيزي گفتند. ايشان مي گفت اين حركت ها و تصميمات امام، عادي نيست. انگار اين مرد با مبدأ ارتباط دارد و يا به او الهام مي شود كه چه كند.»اين سخن از زبان مردي چون مرحوم طالقاني بيان شده كه در مسائل سياسي و اجتماعي، مرد بسيار هوشيار و زرنگي بود. ايشان مي گفت اين دستوراتي كه اخيرا امام درباره انقلاب صادر مي كنند، همه به موقع و كاملا مناسب هستند. اگر زودتر يا ديرتر صادر مي شدند، تأثير نداشتند. دقيقا سر وقت هستند و اين حاصل نمي شود مگر اينكه انسان عوالم بالا در ارتباط باشد.
بعدها در ديدار هاي خصوصي كه خود ما با امام داشتيم، جنبه هاي بسيار درخشاني از شخصيت ايشان بر ما نمايان مي شد. يادم هست همان اوايلي كه ايشان تازه در جماران مستقر شده بودند، به همراه يكي دو نفر ديگر از روحانيون براي ديدار امام رفتيم. صبح زود به جماران رسيديم. از راه دوري آمده بوديم و گرسنه هم بوديم. در همان محله جماران قهوه خانه اي بود و قرار شد براي خوردن صبحانه به آنجا برويم. يكي از همراهانمان را فرستاديم كه از نانوايي نان بگيرد و به قهوه خانه بياورد. او نان را گرفت و آورد، منتهي قيافه متعجبي داشت. پرسيديم، «چه شده ؟» گفت، « واقعا امام شخصيت فوق العاده اي است. نانوا برايم تعريف كرد كه امروز صبح يك نفر آمد و از من پرسيد كه آيا براي منزل امام از اينجا نان مي خرند؟ و من جواب دادم بله. گفت امام پيغام داده اند از همان ناني كه به ديگران هم مي دهيد، براي من و خانواده ام بدهيد و من اگر متوجه بشوم كه ناني را كه براي ما مي دهيد، به شكل ديگري و بهتر از ديگران است، خواهم گفت كه نان را از اينجا نخرند و از جاي ديگر تهيه كنند.» نانوا بسيار متعجب كرده بود. اين دقايق و ظرايفي كه ما در رفتار امام مي ديديم، طبيعتا عشق و علاقه ما را به ايشان بيشتر مي كرد و ما بيش از پيش به ايشان وابسته مي شديم.

از چه زماني وارد سياست شديد؟
 

بعد از شهريور 20 كه رضاشاه از كشور رفت، آزادي بيشتري در كشور پيش آمد و نشريه هاي مذهبي منتشر شدند. از آنجا كه افرادي مثل كسروي، جريانات ضد مذهبي راه انداخته بودند، چند جريان مقتدر مذهبي هم پيدا شدند، از جمله فداييان اسلام. اين گروه ها افرادي مثل مرا به طور طبيعي جذب مي كردند و من از همان زمان مريد مرحوم نواب صفوي بودم. فداييان اسلام در آبادان تشكيلاتي داشتند و نيروهاي خوبي را هم جذب كرده بودند. علتش هم اين بود كه يكي از اصلي ترين پايگاه هاي تبليغات كسروي، آبادان بود و لذا فداييان اسلام هم براي دفع و خنثي كردن اين تبليغات، عنايت خاصي به آبادان داشتند. من در آبادان براي فداييان اسلام، منبر مي رفتم و منبرهايم هم داغ انقلابي بودند.

شهيد نواب چه ويژگي هايي داشت؟
 

شخصيت عجيبي داشت. خيلي تيزهوش و در عين حال با اخلاص بود. هنوز هم بعد از سال ها وقتي به ياد او مي افتم، حالتي از شور و هيجان را در وجود خودم احساس مي كنم. ايشان و ساير اعضاي فداييان اسلام به آبادان رفت و آمد زيادي داشتند. ورود و خروج آنها به عراق و بالعكس، گاهي از آبادان و خرمشهر بود. شهيد نواب هنگامي كه براي مقابله با كسروي از نجف به ايران برگشت، وقتي متوجه شد كه او در آبادان طرفداران زياد دارد، در اينجا منبرهاي داغي رفت. انصافا اگر فداييان اسلام، رزم آرا را از سر راه بر نمي داشتند، نه جبهه ملي به مجلس راه پيدا مي كرد و نه نفت ملي مي شد. اين حقيقتي است كه تمام تاريخ نويسان و پژوهندگان بايد به آن توجه كنند. بسياري از دوستان فداييان اسلام هم با ما آشنايي داشتند. يكي از آنها شخصي بود به نام مظفر ذوالقدر كه آخرين ترور آنها، يعني ترور حسين علاء را انجام داد. او در آبادان با ما آشنا بود و به مساجد آبادان هم مي آمد. آدم توانايي به نظر مي رسيد. با بروز و ظهور توده اي ها، شبانه توده اي هاي خطرناك را سر به نيست مي كرد. افرادي مثل او هنگامي كه با مرحوم نواب صفوي مواجه مي شدند. به شدت تحت تأثير عبادت و اخلاص او قرار مي گرفتند.

آيا با آيت الله كاشاني آشنايي داشتيد ؟ در جريان نهضت ملي شدن نفت نسبت به ايشان چه احساسي داشتيد؟
 

از آن دوران كه همه مردم در صحنه بودند تا ملي شدن نفت تحقق پيدا كند، آيت الله کاشاني محبوبيت زيادي داشتند. عوامل استعمار در ايران هم به شدت از اين قضيه نگران بودند و به همين دليل در مقطعي توسط طرفداران دكتر مصدق و از طريق برخي از جرايد، بساط فحش و ناسزا عليه ايشان را پهن كردند. انصافا نسبت به آيت الله كاشاني توهين و ظلم زيادي شد. آنها كار را به جايي رساندند كه مرحوم آيت الله كاشاني بعد از كودتاي 28 مرداد خانه نشين شدند و نتوانستند زندگي روزمره خود را اداره كنند. مرحوم آيت الله بروجردي نسبت به ايشان عنايت داشتند و توسط مرحوم آقاي فلسفي به ايشان كمك مي كردند.

چه كساني در ديني تركردن و سياسي تر كردن فضاي آبادان نقش داشتند؟
 

در درجه اول مرحوم آيت الله حاج عبدالرسول قائمي كه در رأس و روحانيت آبادان بودند. اساسا ايشان مأمن روحانيون آبادان و از كساني بودند كه براي تبليغ به آبادان مي آمدند. حتي از يك نظر مي توان گفت كه ايشان از حيث مسائل ديني و مذهبي، احيا كننده آبادان هستند. شخصيت بسيار مدير و امروزي و مدبري بودند و با آمدن ايشان به آبادان، يك حركت ديني متناسب با شرايط آن روز آبادان شكل گرفت. از جهت سياسي هم ايشان شيوه خاص خودشان را داشتند. همه دوستان ايشان مي دانستند كه مرحوم نواب در دوران اوج مبارزات خود، مكررا در آبادان به منزل ايشان مي آمد. البته من در آن مقطع در آبادان نبودم. در عين حال ايشان سعي داشتند رژيم را چندان نسبت به خود حساس نكنند. اگر اين حساسيت ايجاد مي شد، ايشان نمي توانستند نقش پدرانه خود را در مورد روحانيوني كه مبارزه سياسي مي كردند انجام بدهند و به آنها كمك كنند. مثلا براي من كه در آبادان به منبر مي رفتم، از سوي ساواك مزاحمت هايي ايجاد مي شد و فرماندار نظامي و شهرباني مزاحم من مي شدند، ولي وقتي ايشان از من حمايت مي كردند، اين مزاحمت ها برداشته مي شدند و ما در پناه حمايت هاي ايشان به كار خود ادامه مي داديم. ايشان با پيگيري اين شيوه، به انقلاب و مبارزين خدمت كردند.

از شخصيت هايي كه از ديگر شهرها به آبادان مي آمدند، كدام يك در بسط گرايش انديشه ديني در آبادان نقش داشتند؟
 

فكر مي كنم بيش از همه مرحوم مطهري بودند كه به آبادان دعوت مي شدند و روشنفكران وتحصيلكرده هاي آبادان از ايشان استفاده زيادي مي كردند. ايشان مكررا به دانشكده نفت آبادان مي آمدند و يا در برخي از محافل ديني آبادان سخنراني مي كردند و به منزل ما هم داشتيم، زياد تشريف مي آورند. من مدتي به دليل تشديد فشارها مجبور به فرار شدم و همان طور كه عرض كردم يك ماهي در منزل ايشان مخفي بودم. مرحوم مطهري با آنكه از چهره هاي انقلابي و مبارزاتي بودند، اما در شيوه شان نوعي اعتدال، روشن بيني و توجه به مقتضيات زمان در پيشبرد انقلاب ديده مي شد و يكي از علل توفيق ايشان هم همين بود. يكي ديگر از چهره هايي كه فعاليتهاي شايان توجهي در آبادان انجام دادند. مرحوم شهيد مفتح بودند كه مكررا به آبادان مي آمدند. مردم آبادان ايشان را خيلي خوب مي شناختند و در منبرهايشان حضور مي يافتند. اگر حضور مرحوم مطهري و مرحوم مفتح با جمعه مصادف مي شد، ما از آن شخصيت مي خواستيم كه در جلسه هفتگي روحانيون آبادان به منبر برود و سخنراني كند. يك بار كه مرحوم آقاي مفتح براي تبليغ آمده بودند و جلسه روحانيون هم آقاي مفتح هستند. روز جمعه جمعيت فوق العاده اي در محل سخنراني كه همان مسجد قدس آبادان بود، جمع شد تا جايي كه حياط مسجد هم پر شد. رئيس ساواك آبادان هم پايش را در يك كفش كرد كه مفتح نبايد منبر برود و اين در حالي بود كه همه مردمي كه در مسجد جمع شده بودند، منتظر آن بودند كه ايشان به منبر برود. وقتي او روي منبر نشست كه صحبت كند، همه مردم، يكصدا فرياد زدند، «مفتح! مفتح!» و آقاي مفتح را روي دست بلند كردند و با سلام و صلوات روي منبر نشاندند. ايشان هم از فرصت، استفاده و انصافا سخنراني انقلابي و داغي را ايراد كردند. مردم با اين كارشان، ساواك را كاملا دستپاچه كردند. از ديگر سخنران ها آيت الله مكارم شيرازي، از مراجع تقليد امروز بودند. يادم هست در مقطعي، ممنوعيت نام بردن از حضرت امام، رسما از طرف ساواك اعلام شد. تا مدت ها بعد از آن هم كسي جرأت نمي كرد نام امام را روي منبر بياورد. نمي دانم چه اتفاقي افتاده بود كه من تصميم گرفتم هر طور شده روي منبر نام حضرت امام را بياورم. قضيه مربوط به ماه رمضاني است كه من و آيت الله مكارم شيرازي، هر دو در مسجد «نو» آبادان منبر مي رفتيم. اول من منبر مي رفتم و بعد منبر ايشان شروع مي شد. من نيتم را به آقاي مكارم گفتم و ايشان فرمودند، «بسيار خوب. من اسم مي برم.» ما بعدها متوجه شديم كه ريسك كرده بوديم و حقيقتا انجام اين كار در آن مقطع، نوعي انتحار محسوب مي شد. از شخصيت هاي ديگر آيت الله نوري همداني، آيت الله جعفر سبحاني، آيت الله خزعلي، مرحوم حجت الاسلام و المسلمين دواني و مرحوم دكتر شريعتي بودند كه هر كدام در ديني و انقلابي كردن فضاي شهر، تأثير به سزايي داشتند.

خيلي ها شماها را از عوامل مؤثر در ايجاد و تداوم اعتصاب شركت نفت آبادان مي دانستند. با توجه به اهميت اين اعتصاب، از ناگفته هاي اين رويداد برايمان بگوييد.
 

البته در اين اعتصاب عوامل مختلفي نقش داشتند و انصافا اين رويداد ضربه مهلكي به رژيم زد، چون شريان حيات و اقتصاد رژيم به نفت بستگي داشت.رژيم هر چه سعي كرد كارگران را سر كار خودشان بر گرداند، موفق نشد. عده اي از ايادي دولت هم به آبادان آمدند، اما نتوانستند كاري را از پيش ببرند. يك بار هم به سراغ من آمدند و گفتند، «شما كاري بكنيد كه كارگرها به سر كارهايشان برگردند و اعتصاب را تمام كنند.» من گفتم، «از عهده من خارج است و آنها خودشان چنين تصميمي گرفته اند.» بعضي از شب ها مي آمدند و بعضي ازكارگرها را مي ربودندتا با ايجاد رعب و وحشت در دل اعتصابيون، آنها را به سر كارشان برگردانند كه موفق نمي شدند. واقعا بايد گفت كه اين اعتصاب، كمر رژيم را شكست و اثر بسيار زيادي در تسريع انقلاب داشت.

چگونه امام جمعه آبادان شديد؟
 

در اوايل انقلاب كه نماز جمعه در تهران، رسما توسط آيت الله طالقاني اقامه شد، به تبع آن در شهرهاي ديگر هم اين قضيه شروع شد. يكي از روحانيون مبارزي كه آبادان آمده بود، به من گفت كه، «شما بايد نماز جمعه را در آبادان اقامه كنيد و از آنجا كه مردم آبادان شما را قبول دارند، اگر نماز جمعه را اقامه كنيد، خواهد گرفت.» اين گذشت و چند روز بعد، آقاي شيخ حسن صانعي از دفتر امام در قم با من تماس گرفت و گفت، «امام فرموده اند شما در آبادان نماز جمعه بخوانيد.» من هم طبيعتا از همين موقع نماز جمعه را اقامه كردم. اين برنامه به شكل عجيبي رسميت پيدا كرد و مردم هم خيلي پرشور و انقلابي در نماز جمعه شركت مي كردند. از جمله عواملي كه واقعا از سقوط آبادان جلوگيري كرد و موجب حفظ روحيه مردم و اثبات حاكميت جمهوري اسلامي خوزستان شد، همين اقامه نماز جمعه بود. در ايام محاصره، به دليل خطراتي كه وجود داشت، ناچار بوديم جاي برگزاري نماز را چند بار تغيير بدهيم، ولي حتي يك هفته هم اين نماز ترك نشد و پخش آن پس از نماز جمعه تهران در رسانه ها، تأثير بسيار زيادي بر مردم و حتي بر مسئولين داشت. حضرت امام هم پيگير نماز جمعه آبادان بودند و بر حسب نقل هاي موثقي كه مي شد، به نماز جمعه آبادان گوش مي دادند. من هم در دوران جنگ هر وقت خدمتشان شرفياب مي شدم. از وضعيت نماز جمعه آبادان خدمتشان گزارش مي دادم. جالب اينجا بود كه من از امام براي امامت نماز جمعه، هيچ حكم رسمي اي هم نداشتم، تا اينكه دو سه سال قبل از رحلت ايشان به فكر افتادم كه براي امام جمعه بودنم، دستخطي از امام داشته باشم. به احمد آقا گفتم و ايشان هم فرمودند، «هر جوري كه دلت بخواهد، اين فرمان را مي نويسم و برايت مي فرستيم.» و حكم مفصلي را هم برايم فرستادند.

بخش اعظم شهرت شما در ميان مردم ايران، مقاومتي است كه در روزهاي جنگ نشان داديد و در تقويت و پايداري نيروهاي رزمنده در آبادان نقشي تعيين كننده را ايفا كرديد. از خاطرات شيرين آن روزها، نكاتي را بيان كنيد.
 

من واقعا نمي دانستم سرانجام ما چه خواهد بود. در نمازهاي جمعه به مردم وعده پيروزي مي دادم،ولي خودم نمي دانستم سرانجام كارمان چه خواهد شد. در ايام حصر آبادان و به رغم تمام اخبار بدي كه به ما مي رسيد، از جمله اخبار انفجارها و ترور شخصيت هاي بزرگي چون شهيد بهشتي و 72 تن ياران انقلاب، به حمدالله روحيه ما تضعيف نشد. اين يك توان خدايي بود. خدا اين روحيه را به ما داده بود كه در اثر شنيدن اين خبرها روحيه مان را از دست نمي داديم. به رغم اينكه آبادان، شهري محاصره شده بود، من مردم را تشجيع مي كردم كه به مقاومت ادامه بدهند. هر جا چند تا رزمنده جمع مي شدند، در آنجا حاضر مي شدم و آنها را به مبارزه ترغيب مي كردم و سخنان قوي مي گفتم، اما خودم در درونم حال ديگري داشتم و نمي دانستم چه مي شود. همه ارتش هاي جهان براي جنگ با ما كه بي سلاح بوديم، آمده بودند. من رزمنده ها را دلداري مي دادم و تشجيع مي كردم و خودم هم در درونم به خدا پناه مي بردم و خدا هم حفظ مي فرمود.

در ايام حصر رابطه عاطفي شما با امام و پيام هايي كه ايشان براي شما مي فرستادند تا چه حد در حفظ روحيه تان تأثير داشت ؟
 

امام هميشه به ما وعده نصرت و پيروزي مي دادند. البته همه به ما موافق داشتند. شرايطي بود كه حتي يك ساعت در آبادان ماندن هم مشكل بود، اما هنگامي كه رزمنده ها مي ديدند كه من مانده ام، انگيزه پيدا مي كردند كه بمانند و مقاومت كنند.

در آن روزها چه عاملي سبب مي شد كه حرف شما اين همه روي مردم تأثير داشته باشد ؟
 

البته من خودم را لايق اين صفات نمي دانم.اولا كه لطف و عنايت خدا بود. از سوي ديگر مي ديدند كه ما اراده كرده ايم به آنچه كه مي گوييم عمل كنيم و صداقت داريم. در موقع جنگ، من واقعا در آبادان تنها بودم و روحاني ديگري در آنجا نبود. اينها مي آمدند و پس از مدت كوتاهي مي رفتند. بهترين و خوش ترين ايام من همان روزهايي بود كه در حصر آبادان قرار داشتيم. كساني را ديدم كه حقا از اولياي خدا بودند. در آن ايام بسياري از رزمنده هايي كه به جبهه آمده بودند، هنوز نابالغ بودند، اما با شور و تحركي عجيب و اراده اي خلل ناپذير و بدون ذره اي چشمداشت تلاش مي كردند و زحمت مي كشيدند. يادم هست در يكي از گردش هايي كه در جبهه مي كردم، يك نوجواني كه تازه بالغ شده بود ؛ هنگام كه مي خواستيم عبور كنيم، از ما جواز عبور خواست. به رغم اينكه ما را مي شناخت، چون جواز نداشتيم، اجازه عبور نداد. من از ديدن اين صحنه واقعا مشعوف شدم.

پس از شكسته شدن حصر آبادان، خاطره شيرين شما كدام است ؟
 

اينكه مملكت بلافاصله پس از رحلت امام، رهبر پيدا كرد و آن هم شخصيتي چون رهبر معظم انقلاب، از خاطرات خوش من است. من درآن جلسه خبرگان حضور داشتم و وقتي تأييدات امام نسبت به ايشان نقل شد، به ايشان رأي دادم و بعد از آن هم يک روز به اتفاق آقاي جزايري و عده اي از مردم خوزستان خدمتشان رفتيم. ابتدا ما صحبت كرديم و بعد هم ايشان صحبت كردند. آن روز هم از اوقات خوش زندگي ماست.

در سال گذشته، ما شاهد پيروزي حزب الله بر اسرائيل بوديم. نسبت به اين جمعيت مبارز چه حسي داريد؟
 

من مطمئنم خدا به آنها كمك خواهد كرد. روزي خواهد رسيد كه آنها با قدرتي بيش از اين، خود را نشان دهند اين حركت به نابودي اسرائيل ختم خواهد شد. اين سيد بزرگوار و رشيد(سيد حسن نصرالله ) موجب عزت اسلام و شيعه در جهان شد. من وقتي كه خبر شكست اسرائيل را در لبنان شنيدم، به ياد شكسته شدن حصر آبادان افتادم و همان احساسي را پيدا كردم كه آن روزها داشتم.

چه پيامي براي مسئولين نظام و مردم، به ويژه مردم آبادان داريد؟
 

پيامم از همان ابتدا معلوم بود و آن هم اينكه اسلام، مايه نجات همه ماست. پيامي كه پيامبر (ص) و پس از آن ائمه كردند. آرزويم اين است كه اسلام در همه عرصه ها پيروز شود و همه ما مسلمان باشيم، نه مسلمان اسمي بلكه مسلمان واقعي. تحقق آن چيزي كه اسلام خواسته، آرزوي قلبي من است. اگر علماي ما و مسئولين ما هماهنگي كامل داشته باشند و به آنچه كه وعده مي دهند، عمل كنند، حتما خداوند هم وعده نيك و لايتغير خود را محقق خواهد كرد. مي بخشيد كه من در شرايطي قرار دارم كه خيلي نمي توانم صحبت كنم. بعضي از مسائل را فراموش كرده ام و به علت بيماري، صحبت برايم دشوار است. خداوند انشاءالله به همه شما توفيق بدهد.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 23